تو نوجوانی آدم آرومی بودم جوری که زیاد جلوی چشم بقیه آفتابی نمیشدم و همه اش از خجالتی بودن نبود ،تنهایی و فکر کردن و رویاپردازی رو دوست داشتم ،عاشق این بودم که هدفی یا کاری رو به انجام برسونم ، چیزی خلق کنم و ساعت ها گوشه ای کتاب بخونم. من چالش های زیادی هم داشتم ، اینکه بتونم درست با دیگران ارتباط برقرار کنم و احساسات خودم رو مدیریت کنم ،هدف بزارم و بلد باشم بهش برسم و انسان موثری باشم. ولی کسی نبود که این ها رو به من بگه و من رو راهنمایی بکنه.