چرا باید کارهایمان را با وجود ناقص بودن شروع کنیم ؟
چرا باید کارهایمان را با وجود ناقص بودن شروع کنیم ؟
تا بحال آدمی را دیده اید که برای خود هدف تعیین کند امروز یک بسته سیگار بکشد؟
آیا تا بحال آدمی را دیده اید که تصمیم بگیرد یک دزد شود؟
ایده داشتن چنین هدفهایی برایمان بطور معمول غیر قابل تصور است . هیچکدام از ما آگاهانه تصمیم نمی گیریم کار بد را به عنوان پیشه خود انتخاب کنیم ، هیچ وقت تصمیم نمی گیریم که یک روز کامل را در اینستاگرام بگذرانم یا بطور کامل مشغول خوردن غذاهای غیر مفید شویم اما معمولا این کارها را در بخش زیادی از ساعات روز خود انجام می دهیم .
الگوی ساده ای وجود دارد کسی برای انجام کارهای بد ، غیر مفید و وقت تلف کردنی برنامه ریزی نمی کند اما در عین حال بیشترین ساعات عمرمان اینگونه هدر می رود . ما برای کارهای غیر مفد برنامه ای نمی گذاریم آن ها را کم کم و کوچک کوچک انجام می دهیم.
یک فرد سیگاری یا معتاد با روزی یک نخ شروع می کند ، رفتن در اینستاگرام با چک کردن یک پیج یا پیام شروع می شود و ساعت ها بی آنکه متوجه شویم درگیر آن می شویم .
حال تصور کنید قرار است کتابی را شروع به خواندن کنید ! چون کار مهمی است برای خود برنامه ای مفصل می چینید ، روزی 100 صفحه کتاب در یک ساعت!
نتیجه اینکه یا اصلا کتاب خواندن را شروع نمی کنید یا نیمه راه آن را رها می کنید.
الگوی ساده ای وجود دارد. ما موقع انجام کارها و اهداف مهم زندگیمان به قدری کمال گرا می شویم و دوست داریم شرایطی عال را به وجود بیاوریم که خل وقت ها از انجام دادن آن کار دور می شویم ، کار مفیدی که می شود انجام داد الگو برداری از همان نحوه انجام کارها بد است.
اگر می خاهید فردی اقدام گرا باشید و کم کم به موفقیت هایی بزرگ برسید لازم است کارهای بزرگتان را کوچک انجام دهید ، به گونه ای که مغزتان حتی آن را احساس نکند و این یعنی قدرت شروع ناقص .
یعن کاری را آغاز کنیم با وجودی که در آن متبحر نیستیم .
چرا این اتفاق می افتد؟
متاسفانه خیلی هایمان به اشتباه فکرم کنم کارکرد مغز این است که به راحتی برنامه ریز کند ، برای هدفهای بلند مدت خود را آماده کند و همیشه در دسترس باشد ، اما کارکرد مغز ما به هیچ وجه چنین چیز نیسشت.
مغز ما برای بقا و حفظ حیات ما ساخته شده و این مهم ترین فرآیند مغز ماست.پس داشتن انتظار انجام کارهای پیچده از مغز وقتی که مغزمان را درست نمی شناسیم کاری بیهوده است . مغز برای انجام کارها و همراهی با ما نیاز دارد تا کارها را برایش ساده کنیم و آن را قدم به قدم انجام دهیم .
چطور میتوان کارها را ساده کرد؟
برای ساده کردن کارها راههای زیادی وجود دارد در اینمقاله میخواهم بهترین روش هایی که جیمز کلییر در کتاب قدرت شروع ناقص اشاره کرده است را بگویم:
از تصمیماتی که در طول روز قرار است بگیری کم کن.
ساختار مغز ما به گونه ای است که نمی تواند همزمان چندین پردازش مهم را انجام دهد .
تصور کنید رو پروژه ای کار می کنید ، همزمان غذا درست می کنید و میخواهید با دوستتان هم درباره جشن شب پیش چت کنید! احتمالا پروژه را نیمه رها می کند ، غذایتان در خوشبینانه ترین حالت اگر نسوزد ته می گیرد و شما ساعات زیادی را درگیر چت کردن هستید.
مغزی که تمرکزش اینگونه تکه تکه شود معلوم است که نمی تواند نتایج مثبتی را ایجاد کند.
و اما در تصمیم گیر ، ما روزانه تصمیمات زیاد م گیریم از صبح زود برای انتخاب لباس تا خوردن صبحانه ، در مدرسه یا محل کار … مدام در حال انتخاب و تصمیم گیر هستیم و این قدرت عملکرد مغز ما را به شدت پایین می آورد و به مرور ما را فرسوده می کند.
بهترین کار داشتن یک روتین ثابت در زندگی است داشتن یک روتین منظم که مشخص می کند در ابتدای روز یا انتهای شب یا در میانه روز دقیقا چه کارهای را انجام دهید به شما آزادی عمل بیشتری می دهد و فکرتان رها می شود.
- مثلا داشتن یک روتین هفتگی برنامه غذایی روی درب یخچال
- داشتن یک برنامه صبحگاهی مشخص : بیداری در ساعتی مشخص انجتم چند حرکت کششی ، 15 دقیقه مطالعه و سپس شروع برنامه کاری
- داشتن یک لیست از کارهای روزانه به دادتان خواهد رسید
وقتی قرار است کارهای مشخصی را در زمان های مختلف انجام دهید داشتن یک لیست بی نهایت کار شما را ساده می کند . مثلا داشتن لیست کارهای روزانه ، لیست خرید ، لیست موارد مورد نیاز در سفر
برای نوشتن این لیست سعی کنید آخر هر فته آن را رای کل هفته جدیدتان تنظیم کنید (مهم ترین کارها)
هر شب قبل از خواب لیست کارهای فردا را اولویت بندی کنید ( بیشتر از 6 مورد ننویسید چون عملا وقت و انرژی انجامش را نخواهید داشت .
در ابتدای روز مهم ترین کارتان را ابتدای همان روز که انرژی بیشتری دارید انجام دهید.
در پایان روز لیست خود را چک کنید و موارد باقی مانده را به روز بعد منتقل کنید.
بعد از مدتی نتیجه شگفت انگیز خواهد بود.
کارها را کوچک کنید، معجزه اتفاق می افتد
کارها را به گونه ای ساده کنید که مغز خستگی انجامش را حس نکند. مثلا برای مطالعه با باز کردن کتاب شروع کنید ، برای باشگاه رفتن لباس بپوشید .
از قانون 5 ثانیه مل رابینز استفاده کنید، طبق این قانون شما باید از 5 معکوس شمرده و تا به یک نرسیده اید انجام آن کار را شروع کنید در غیر اینصورت مغز به دنبال بهانه هایی برای انجام ندادن آن کار می گردد.
حذف کنید ، تا رها شوید
آنقدر شجاع باشید که کارهای بی موردتان ، آن هایی که به شما سودی در بلند مدت نمی رسانند و روندتان را کند می کنند را حذف کنید.
کارهای حوصله سربر را دوست بدارید. کتاب خواندن برای کسی که تا بحال این کار را نکرده سخت و حوصله سربر است ، اما انجامش دهید .
همیشه از خود بپرسید انجام این کار مرا به هدفم نزدیک می کند یا دور؟ اگر از هدف دور می شدید در حذف آن لحظه ای شک نداشته باشید.
ارزش های شما چراغ راه شما هستند
یک لیست از ارزش ها برای خودتان تهیه کنید . ارزش هایتان مسیر را به شما نشان خواهند داد .
اگر در مسیر خسته شدید این ارزش های شماست که شما را در مسیر نگه می دارد.
اگر ارزش شما تلاش ، استفاده از فرصت ها و رشد است حتما در مسیر خواهید ماند ، اگر رشد کردن برای شما مفهومی ندارد از تلاش دست خواهید برداشت.
اگر در محل کارتان به شما رشوه پیشنهاد شود شما طبق ارزش هایتان یا می پذیرید یا آن را رد خواهید کرد.
در جلسه امتحان ، اگر ارزش شما گرفتن نتیجه به هر قیمتی باشد از تقلب کردنواهمه ا ی ندارید.
و جالب اینجاست که ارزش ها ها مت شخصیتمان را می سازند.
پس داشتن لیست ارزش ها شما را از دیگران متمایز می کند ، در نوشتن و شناسایی ارزش هایتان درنگ نکنید.
در سایت لیستی از ارزش ها قرار دارد می توانید از آن به عنوان راهنما استفاده کنید.
دیدگاهتان را بنویسید